سند بین المللی ثبت حکم رهبر جمهوری اسلامی ایران
مرگ عبد الله در عربستان ، کلید طلایی تحولات منطقه

چقدر با خاندان آلسعود آشنایی دارید؟ دیکتاتورهای عربستان چگونه در تمام سطوح اداره این کشور رسوخ کردهاند؟ چگونه یک کشور به دست یک خاندان اداره میشود؟ فرضیه مرگ ملک عبدالله چقدر به واقعیت نزدیک است؟ مدعیان پادشاهی پس از مرگ ملک عبدالله چه کسانی خواهند بود؟ چه تحولاتی پس از مرگ ملک عبدالله رخ خواهد داد؟ آیا همچنان خاندان آل سعود دست در دست آمریکا باقی میماند؟ برای یافتن پاسخ این سوالات و بسیاری سوالات دیگر با گزارش ویژه باشگاه خبرنگاران همراه شوید.
نقل از : http://albeyatolellah.blogfa.com البیعه لله
نامه خدا به ما .
باعرض سلام خدمت همه دوستان عزیز
عزیزانی که سوال کردند و مایل هستند از این پست در وبلاگ خود استفاده کنند می توانند بدون کسب اجازه عینا کپی کرده استفاده نمایند
نامه اي از طرف خدا به همه انسان ها:
برگرفته از آیات قرآن:
* سوگند به روز،
وقتی نور می گیرد
و به شب وقتی آرام می گیرد
که من نه تو را رها کردهام
و نه با تو دشمنی کردهام
(ضحی 1-2)
* افسوس که هر کس را به تو فرستادم
تا به تو بگویم
دوستت دارم
و راهی پیش پایت بگذارم
او را به سخره گرفتی.
(یس30)
* و هر پیامی از پیام هایم که به تو رسید
و از آن روی گردانیدی.
(انعام 4)
*و با خشم رفتی
و فکر کردی
هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
(انبیا 87)
* و مرا به مبارزه طلبیدی
و چنان متوهم شدی
که گمان بردی
خودت بر همه چیز قدرت داری.
(یونس 24)
*و این در حالی بود
که حتی مگسی را نمی توانستی
و نمی توانی بیافرینی
و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد
نمی توانی از او پس بگیری
(حج 73)
*پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند
و چشمهایت از وحشت فرو رفتند
و تمام موجودیتت لرزید
چه لرزشی،
گفتم:
کمک هایم در راه است
و چشم دوختم
ببینم که باورم میکنی
اما به من گمان بردی
چه گمان هایی.
(احزاب 10)
* تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد
پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی
و یقین کردی
که هیچ پناهی جز من نداری،
پس من به سوی تو بازگشتم
تا تو نیز به سوی من بازگردی،
که من مهربان ترینم
در بازگشتن.
(توبه 118)
*وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی
که اگر تو را برهانم
با من میمانی،
تو را از اندوه رهانیدم
اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی.
(انعام 63-64)
* این عادت دیرینه ات بوده است،
هرگاه که خوشحالت کردم
از من روی گردانیدی
و رویت را آن طرفی کردی
و هر وقت سختی به تو رسید
از من ناامید شدهای.
(اسرا 83)
* آیا من برنداشتم
از دوشت باری
که می شکست پشتت را؟
(سوره شرح 2-3)
*غیر از من خدایی هست
که برایت خدایی کرده است ؟
(اعراف 59)
* پس کجا می روی؟
(تکویر26)
* پس از این سخن
دیگر به کدام سخن می خواهی
ایمان بیاوری؟
(مرسلات 50)
*چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد
تا مرا که میبینی
خودت را بگیری؟
(انفطار 6)
* مرا به یاد می آوری ؟
من همانم
که بادها را می فرستم
تا ابرها را در آسمان پهن کنند
و ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم
تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید
و به خواست من به تو اصابت کند
تا تو فقط لبخند بزنی،
و این در حالی بود
که پیش از فرو افتادن آن قطره باران،
نا امیدی تو را پوشانده بود
(روم 48)
* من همانم
که می دانم
در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ،
و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم
تا به آن آرامش دهم
و روزبعد
دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم
و تا مرگت که به سویم بازگردی
به این کار ادامه می دهم.
(انعام 60)
* من همانم
که وقتی می ترسی
به تو امنیت میدهم
(قریش 3)
* برگرد،
مطمئن برگرد،
تا یک بار دیگر با هم باشیم
(فجر 28-29)
* تا یک بار دیگه
دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.
(مائده54 )
نقل از : بلاگ کلام شیرین : http://www.kalame-shirin.blogfa.com
قبله هشتم عارفان ، مشهد الرضا
بای ذنب قتلت ؟ گناه این دختر مسیحی آمریکایی ساکن واشنگتن ؟
|
در ۲۵ اسفند، سالگرد شهادت خانم راشل کوری، آیا کسی هست که از عظمت وی یاد کند؟ برایش بورس تحصیلی تعریف کند، خیابان یا میدانی را به نامش متبرک کند، به فکر ساختن مستندی باشد، در جلوی صدا و سیما به خاطر سانسور وی، تجمعی بکند یا ...؟
درست در لحظهاي كه بولدورز ۶۰ هزار کیلویی كاترپيلار آمريكايي پيكر مطهر يك یاس مسيحي آمريكايي را به جرم دفاع غير خشونت آميز از خانۀ فرزندان مظلوم امت محمد (ص) در فلسطين، به زير ميكشيد، من داشتم برای ساخت و سوخت کاترپیلار، خون راشل را به صورت آنلاين در نوشابههای خوشگوار مشهدالرضا مينوشيدم.
تو داشتي براي فراهم کردن "شام" فانتا ميخريدي، خانم خبرنگارداشت با لوازم آرايشي لورئال، خود را براي مصاحبه با رئیس مجلس آماده ميکرد؛ تمتعگزاران در مكه مكرمه پپسي سرو ميشدند و بچه حزب اللهيها دردمندانه اين فاحعه تراژیک و استراتژیک را با نوكيا به هم تسليت ميگفتند.
چکیده ماجرا: یکشنبه 16مارس 2003: راشل کوری دختر آمريكايي 23 ساله، از اهالی شهر المپيا در ايالت واشنگتن، به همراه 8 تن از دوستانش - پنج آمريكايي و سه انگليسي - از اعضاي جنبش جهاني همبستگی با ملت فلسطين
(International Solidarity Movement) در محله "السلام" رفح، سعی میکنند که از اقدام يک دستگاه بولدوزر نظامی رژيم صهيونيستی، در ويران کردن خانۀ يک فلسطينی، جلوگيری کنند.
راشل در برابر بولدوز ميايستد و از رانننده ميخواهد که آن را متوقف سازد. وی پيراهن پرتقالی شبرنگي به تن دارد که از دور هم قابل تشخيص است. اين فعال صلح، با بلندگوی خود با راننده بولدوز صحبت میکند. بقيه دوستانش نيز در فاصله 20 تا 15 متری راشل، با فرياد از راننده بولدوزر میخواهند كه توقف کند. اما بولدوزر همچنان به سوی راشل حرکت میکند، راشل روی يک تل خاک ميرود؛ اما بولدوزر به او امان نميدهد و هيولاي آهني 60 هزار كيلويي، پيكر راشل را به زير ميكشد، تيغه بولدوزر او را در خاک دفن ميكند. در همين زمان دوستان راشل فرياد میکشند و به راننده بولدوزر اشاره میکنند که توقف کند! بولدوزر چند متر جلوتر ميايستد. بيل فولاديش را كاملا پايين ميآورد و به سمت عقب حرکت ميكند تا خوب مطمئن شود كه بدن راشل را درهم شكسته است. پس از اين جنايت هولناك، نظاميان اشغالگر هيچگونه کمکی به راشل نميكنند. چند دقيقه بعد، يک آمبولانس فلسطينی به محل حادثه ميرسد و راشل را به بيمارستاني در رفح منتقل ميكند. راشل همان جا جان ميدهد. مرگ دلخراش راشل کوری تنها دو روز در برخي رسانهها منعکس شد. غیر از روزنامههای ایالت واشنگتن عملا هیچ رسانه دیگری در پیگیری این جنایت مخوف، یا مراسم ختم و یادبود او در غزه که با دخالت تانکهای اسرائیلی به هم خورد و یا درباره عبور فخرفروشانه و با استهزاء بولدوزر قاتل از کنار مراسم و مزاحمت نیروهای اسرائیلی برای آمبولانس حامل جنازه راشل و یا درباره مجوز ندادن به والدین او برای سفر به فلسطین، گزارشی منتشر نکرد. فردای روز شهادت راشل، ارتش اسرائیل نُه غیر نظامی فلسطینی از جمله سه کودک را کشت. این نخستین بار نیست که مردم بیگناه آمریکا به دست اسرائیلیها تلف میشوند. نیروهای اسرائیلی در نهم مارس 2002 یک زن آمریکایی 21 ساله را در حالی که کودکش را در آغوش داشت به قتل رساندند. او دورگه فلسطینی - آمریکایی بود. نیروهای اسرائیلی در 8 ژوئن1967 به ناو آمریکایی USS Liberty حمله کردند؛ 34 نفر را کشتند و 172 نفر را نیز زخمی کردند.
اما گویی اتفاقی نیفتاده است! آنها این واقعه را دفن کردند و در هیچ یک از کتابهای تاریخ یا گزارشهای مربوط به خاورمیانه حتی اشارهای به آن نرفته است. اسرائیل بعد از چند سال به سر دواندن و تحقر آمریکاییها، بالاخره خسارت کمی به خانوادههای قربانیان آمریکا پرداخت.
تحریفهای بنی "اسرائیلی" شهادت مظلومانه راشل کوری: بولدوزر ارتش اسرائیل میخواست خانههایی را که مأمن تروریستها بود و از طریق تونلهای مخفی، در زیر آنها سلاح و مواد منفجره از مصر به رفح آورده میشد، خراب کند، اما راشل کوری سد راه این عملیات شد.
یکی از این خانهها همان خانهای است که به ادعای والدین راشل، متعلق به یک پزشک بیگناه است. راشل و رفقای جنبشیاش وظیفه مراقبت از تونلهای زیرزمینی غزه را بر عهده داشتند. و خود را موقعیتی قرار داد تا بیرون از میدان دید راننده بولدوزر باشد و براثر این حرکت ناشیانه به زیر شنی سنگین ماشین کشیده شد و جان داد. راشل پیش خود حساب کرده بود اگر راننده متوجه مانع تراشی او در دسترسی به تروریستها بشود، عقبنشینی میکند؛ اما در محاسبهاش میدان دید کوچک راننده بولدوزر را حساب نکرده بود. تام هرندال از دیگر اعضای این جنبش است که در تیراندازیها کشته شد.
راشل چوب حماقت خود را خورد. او برای اشاعه تروریسم فلسطینی و جلوگیری از محافظت اسرائیل از شهروندانش به غزه رفته بود. مجله چپگرای Mother Jones او را یک بیشعور فریبخورده خطرناک دانست. نتایج تحقیقات ارتش اسرائیل اقدام عمدی او به خودکشی را ثابت کرد. جیمز تارانتو، نویسنده وال استریت ژورنال پیشنهاد داده که جایزه «ابله ترین آدم سال» را به راشل کوری برای انگولک کردن یک بیل مکانیکی بزرگ اهدا کنند. اگر این انقلابیون جین پوش و جوجه آپارتمانیهای مارکسیست، در عملیات ضد تروریستی در هر نقطهای از دنیا بجز اسرائیل مداخله میکردند، قطعاً بیرحمانه تکه تکه میشدند.
ولیّ خدا کیست تا به داد مظلومان و مستضعفان۱ برسد؟ برایان وود، عضو جنبش همبستگی بینالمللی میگوید: "درنوردیدن مرزهای ملی به قصد مبارزه برای زندگی بیگناهانی که در چنگال ستمگران اسیرند" این بزرگترین درسی بود که راشل کوری پس داد. او در روزهای اقامت در رفح، معنای این بند از بیانیه دادگاه جنایتکاران جنگی نورمبرگ (1950) را به خوبی میفهمید که: «انسانها تکالیفی جهانی دارند که مقدم بر تعهدات ملی آنهاست.» و اعتقاد به این اصول وی را تشویق کرد تا جسمش را در راه دفاع از خانه آوارگانی فقیر، مقابلد بولدوزر 60 تنی کاترپیلار آمریکایی قربانی کند.
راشل کوری دختري آمریکایی است که از زندگی مرفه خود در المپیای واشنگتن دست کشید و به همراه تنی چند از دوستان همفکرش به خطرناکترین نقطه دنیا، به رفح، آمد
تا مانع تخریب خانههای فلسطینیان بدست سربازان اسرائیلی بشود و در این راه جان خود را فدا كرد.
روایت فتح و شرح ساعت به ساعت واقعه: خبرگزاریها، شبکههای تلویزیونی و مطبوعات آمریکا و اسرائیل طبق روال معمولشان خیلی گذرا از کنار آن گذشتند. اينك روايت شهادت راشل از زبان ژوزف اسميت:
"من ژوزف اسمیت هستم؛ 21 ساله و اهل کانزاس از ایالت میسوری آمریکا. دو ماه است که به عضویت جنبش همبستگی بینالمللی در آمده، در رفح مستقر شدهام و قصد دارم دو ماه دیگر نیز بمانم. جنبش همبستگی بینالمللی (International Solidarity Movement) یکی از تشکلهای حامی مردم فلسطین است که آغوش خود را به روی داوطلبان تمام کشورهای دنیا - که برای مبارزه با اشغالگران قایل به توسل به شیوههای مقاومت بدون خشونت هستند- گشوده است." روز یکشنبه 16 مارس ۲۰۰۳، از ساعت 11 تا 13؛ ما به دو گروه تقسیم شده بودیم. گروهی را، که سپر انسانی برای محافظت از کارگران چاه آب بودند، به تلسلطان فرستاده بودیم و گروه دوم نیز مراقبت از کارگران برق محله السلام را بر عهده داشتند. این دو منطقه به دلیل نزدیکی به مرز، از هیچ امنیتی برخوردار نیست؛ زیرا تانکهای گشتی اسرائیل بهمحض رویت فلسطینیها، حتی کارگران غیر نظامی و کودکان در حال بازی را به گلوله میبندند. از ساعت 13 تا 13:30؛ همقطارانم در محلۀ السلام متوجه عبور دو بولدوزر و یک تانک ارتش اسرائیل از مرز و تعرض به منطقه غیر نظامی فلسطین شدند. آنان به سمت مزارع و بناهای آسیبدیده رفتند و شروع به تخریب آنها کردند. خانههای نزدیک مرز بهشدت در معرض تهدید و خطر بودند، بنابراین سه تن از اعضای جنبش روی بام خانهای ایستادند و دوستان دیگرشان را فراخواندند.
از ساعت 13:30 تا 14؛ من و یکی از آنان به سمت خانه دویدیم. بولدوزرها از پیشروی به سوی خانهای که بر بامش ایستاده بودیم دست کشیدند؛ برای اختلال در عملیات بولدوزرها بهآرامی به سویشان رفتیم و در میدان دیدشان نشستیم. بعد روی بام خانه نیمه مخروبهای که در معرض تهدید بود، ایستادیم. بولدوزر قصد تخریب خانه نیمهمخروبه را داشت؛ دوست اسکاتلندیام کنار خانه جست و خیز میکرد تا مانع تخریب آنجا شود. راشل و دو همقطار دیگرمان که در کنار چاه آب مراقبت میکردند با یک پلاکارد و بلندگو به ما پیوستند. راشل و آن اسکاتلندی کتهای نارنجی رنگ براق راه راه به تن داشتند. از ساعت 14 تا 15؛ یک خبرگزاری، سفارتخانههای آمریکا و انگلیس را از رفتار تهاجمی بولدوزرهای ارتش اسرائیل و به خطر افتادن جان شهروندان آمریکایی و انگلیسی باخبر کرد. اما آنها اقدامی نکردند. بولدوزر تقلا میکرد تا آن خانه نیمه مخروبه را فرو بریزد و ما همچنان سد راهش بودیم. ناگهان یک ستون بتونی کنار دوست اسکاتلندیمان فرو ریخت که خوشبختانه آسیبی به او نرسید. از ترس آنکه مبادا اسرائیلیها دو خانه پشت این بنای نیمهمخروبه را هدف بگیرند یک نفر را روی بام خانهها مستقر کردم و خود نیز بر بام نزدیکترین خانه ایستادم. بولدوزر دیگر میخواست گیاهان مزرعهها را نابود کند که راشل و دو نفر دیگر سد راهش شدند. راننده برای ترساندن راشل و همراهانش به پیشروی ادامه داد و حتی شروع به شکافتن زمین کرد، خوشبختانه نزدیکی آنها ترمز کرد و آنها آسیبی ندیدند. بعد از ده دقیقه، بولدوزرها به سمت مرز عقب نشستند و کنار تانکهای اسرائیلی رو به خانهها موضع گرفتند.
من روی بام ایستاده بودم. بقیه همقطارانم در حالی که پلاکارد «جنبش همبستگی بینالمللی» را بالای سر داشتند در مقابل تجهیزات ارتش جمع شدند و راشل با بلند گو با آنها شروع به صحبت کرد. از دهان سربازان داخل تانک، حرفهای رکیک بیرون میآمد و از ما میخواستند که برویم رد کارمان. چند تیر هشدار به زمین شلیک کردند و گاز اشک آور انداختند که با وزش باد به سمت شرق پراکنده شد. از رویارویی ما با بولدوزرها چند دقیقهای میگذشت که ناگهان تغییر مسیر داده، به سمت شرق راندند. پنج نفر از همقطاران ما به تعقیب بولدوزر پرداختند. من و یکی دیگر از بام خانه پایین آمدیم. راشل همچنان داشت با بلندگو با سربازان صحبت میکرد. سربازان قصد داشتند او را به تانک نزدیک کنند، ولی راشل به علت رفتار بینزاکت و تهاجمی آنها، امتناع کرد.
ساعت 15 تا 16؛ از دور دیدیم بولدوزرها دوباره به خاک فلسطین تعرض کرده، شش تن از دوستان ما سعی میکنند جلوی آنها را بگیرند. بنابراین تانک را به حال خود گذاشتیم و به دوستان پیوستیم. در این گیرو دار، یک همکار آمریکایی به نام «ویل» به کپهای از سیم خاردار کوبیده شد.شانس آورد که بولدوزر ترمز کرد و به موقع عقب کشید. لباسش به سیمخاردار گیر کرده بود که به کمک ما خلاص شد. تانک به نزدیکی ما آمد. سربازی سرش را از برجک آن بیرون آورد؛ چشمانش ناگهان گرد شد؛ گویی انتظار نداشت «ویل» را زنده ببیند. از ساعت 16 تا 16:45؛ روی ساختمانهای مخروبه رفتیم تا نگذاریم بولدوزرها به زمینهای فلسطینیها آسیب برسانند. رانندگان بولدوزرها فحش میدادند، میخندیدند و شکلک درمیآوردند. از ساعت 16:45 تا 17؛ یکی از اهالی رفح، پزشکی بود که راشل و سایر دوستان ما اغلب در خانه او اقامت میکردند. بولدوزری به سمت خانه او آمد. راشل سر راه نشسته بود. از روی بلندی به خوبی میتوانستیم اطرفمان را ببینیم.
راشل کت نارنجی براقی به تن داشت و در فاصله حدود 15 متری بولدوزر روی زمین نشسته بود. در این هنگام، مثل بقیه بچهها، که توانسته بودند بولدوزرها را به عقب نشینی وادار کنند، شروع به جنب و جوش و فریاد کرد. بولدوزر همچنان جلو میآمد و در نزدیکی راشل خاک را زیر و رو میکرد. تلی از خاک که با بیل بولدوزر کنده شده بود شکل گرفت. اگر همانجا ترمز کرده بود شاید در نهایت پاهایش میشکست. اما بولدوزر با پیشروی خود، راشل را به زیر کشید.
به طرف بولدوزر دویدیم. داد و فریاد راه انداختیم. یکی از دوستان با بلندگو فریاد میکشید؛ اما راننده هم چنان بیاعتنا به داد و فریاد ما، به پیش راند و راشل را کاملاً زیر گرفت. سپس بدون آنکه بیل را بلند کند، دنده عقب گرفت و همینطور که به خط مرزی باز میگشت راشل را روی زمین خرد و خمیر کرد!
چند نفر به طرف راشل دویدند و بیدرنگ کمکهای اولیه را شروع کردند.
مقتل خوانی ژوزف اسمیت برای یاس مسیحی آمریکایی: "بدنش آش و لاش، صورتش پاره پاره و خونین و پوستش کبود شده بود؛ با صدای ضعیف و حلقومی گفت: «کمرم شکست!» دیگر از او چیزی نشنیدیم." سلام بر کمر شکسته حضرت امام حسین علیه السلام و بدن مطهرش که زیر سمّ اسبان لگدمال شد: الا یا أهل العالم! إن جدّی الحسین، سفکوه عدواناً! و حسين عليه السلام در آن لحظه هیچ کس نداشت!
او را به پهلو خواباندیم تا در صورت استفراغ یا خونریزی، خفه نشود. علائم خونریزی مغزی را تشخیص دادیم.
سرش را بالا گرفتیم و دائم با او حرف میزدیم تا هوشیاریش حفظ شود.
بولدوزري كه در فاصله 30 متری ما کار میکرد، دست از کار کشید و به سمت مرز عقب نشست و در نزدیکی بولدوزر قاتل توقف کرد. یک تانک به ما نزدیک شد تا اوضاع را بررسی کند. نعرهزنان گفتیم بولدوزر از روی دوستم عبور کرده و او میمیرد. اما دریغ از کلامی که از دهان سربازان بیرون بیاید! نه کمک کردند و نه سوالی پرسیدند. با بیسیم پیامهایی رد و بدل کردند و بدون عقبنشینی میان دو بولدوزر توقف کردند.
یکی از دوستانم به خانه دکتر دوید تا او را برای کمک بر بالین راشل بیاورد و آمبولانس خبر کند. ما با تلفنهای همراه خود نمیتوانستیم شماره اورژانس را بگیریم. به سربازان اطلاع دادیم آمبولانس فلسطینی در راه است تا به سویش تیراندازی نکنند.
در ساعت 17 تا 17:30؛ آمبولانس رسید. امدادگران با به خطر انداختن جانشان از آمبولانس بیرون آمدند و برای انتقال راشل دواندوان به نوار مرزی رفتند. ما نیز همچون سپر انسانی نگذاشتیم تیراندازان تانک به امدادگران آسیب برسانند؛ قبلا بارها مرتکب این عمل شده بودند.
از بولدوزرها عکس گرفتیم، اما تصویر برداری از راننده به خاطر شیشههای دودی اتاقک بولدوزر ممکن نشد. راشل را به آمبولانس رساندند.
چشمانش باز بود و هنوز نفس میکشید!
اما آثار درد شدید از سیمایش پیدا بود.
چهار نفر از دوستان، راشل را تا بیمارستان «النجار» همراهی کردند.
در ساعت 17:20؛ جسد راشل را که رویش ملافه سفیدی بود از اورژانس خارج کردند!
محمد، از دوستان ما و عضو قابل اعتماد جنبش، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده، بغض راه گلویش را بسته بود، گفت: «تمام کرد!»
نمی توانستم مرگ سریع راشل را باور کنم.
راشل شهید شرف و انسانیت است؛ شهید غسل و کفن ندارد !
حیرتزده و مبهوت به دیوار تکیه دادم و ناگهان مانند دیگران بغضم ترکید و شروع به گریه کردم.
محمد به یکی از شبکههای تلویزیونی بینالمللی این حادثه دلخراش را خبر داده بود. من و راشل در یک کالج تحصیل میکردیم. اما آشنایی ما دورادور بود. روزی که به من رایانامهای ارسال کرد و گفت که قصد دارد یکسره به رفح بیاید. بسیار خوشحال شدم. ملحق شدن عضوی جدید برای مدتی طولانی به ما بهخصوص شخصیتی متعهد و ایثارگر چون راشل، تصادفی هیجانانگیز و غيرقابل تصور بود.
راشل به نیت اقامت دو یا چند ماهه به رفح آمد. اما انگیزه و رویای بزرگتری در سر میپروراند: خواهرخواندگی رفح با المپیا در آمریکا!
هفت هفته اقامت او در رفح تأثیر شگرفی بر مردم این دیار برجای گذاشت. عده زیادی برای نمایش عمق اندوه خود در تشییع جنازهاش شرکت کردند.
کودکان رفح از او خاطرات خوشی به یاد دارند. تنقلات به آنان میداد و گاهی نیز همبازیشان میشد.
فلسطینیان میگفتند: «تو خارجی بودی، اما حالا از مایی».
راشل حدود يک ماه پيش از شهادتش در تظاهرات عمومی کودکان فلسطينی در استان رفح ضد ادامه تجاوزات وحشيانه صهيونيستها بر ضد ملت بی دفاع فلسطين شرکت کرد.
و در اين تظاهرات پرچم امريکا و رژيم صهيونيستی را به آتش کشيد.
وی همچين بوش رئيس جمهور امريکا را يکی از جنايتکاران جنگی قلمداد کرد و خواستار تحويل وی به دادگاه بين المللی جنايتکاران جنگی شد. کودکان مظلوم فلسطين را دوست داشت.
در آن تظاهرات راشل گفت: به خاطر اين در فعاليتهای کودکان شرکت میکنم که آنان در شرايط بسيار سختی زير باران گلولهها و بمبها زندگی میکنند.
منازل اطرافشان ويران میشود و آب آلوده مینوشند. و من هر کاری که از دستم برآيد برای اين کودکان مظلوم انجام خواهم داد! سلام خدا بر ساقی کربلا و حامی خیمه ها!
بیانیه پدر و مادر راشل، آقای کوری و خانم سیندی کوری: ما اكنون در حال سوگواري هستيم و تلاش ميكنيم جزئيات مربوط به مرگ راشل در نوار غزه را به دست بياوريم. ما فرزندانمان را طوري پرورش داديم كه زيباييهاي جامعه جهاني و خانواده را پاس بدارند و افتخار ميكنيم كه راشل توانست بر اساس باورهايش زندگي كند.
او سرشار از عشق و احساس وظيفه نسبت به همنوعانش در همه جاي جهان بود. و او جانش را براي دفاع از آنها كه خود بي دفاع هستند گذاشت! راشل از نوار غزه براي ما مينوشت و ما مايليم تجارب او را از زبان خودش در رسانهها منتشر كنيم. 16 مارس با سپاس!
ادوارد سعيد: در طي اقامت کوتاهم در "سياتل" در آنجا شبي با خواهر و والدين "راشل کوري" که هنوز از شوک قتل او توسط بولدوزرهاي اسرائيلي در غزه در 16 مارس امسال، بيرون نيامده بودند، ملاقات کردم.
آقاي کوری به من گفت که او خود بولدوزر ميرانده است، البته نه بولدوزر 60 تني کاترپيلار که مخصوص تخريب منازل است، بولدوزری که دختر شجاعش را هنگام جلوگيري از تخريب خانه يک فلسطيني به قتل رساند.
آنها بلافاصله با سناتورهاي انتخابيشان، پتي موري و مري کانت ول، که هر دو دموکرات هستند تماس گرفته و ماجراي قتل دخترشان را تعريف کردند و عکس العملهاي قابل پيش بيني مثل ابراز انزجار، شوک، خشم و قول براي رسيدگي به ماجرا نيز دريافت کردند.
دو سناتور پس از بازگشت به واشنگتن ديگر با خانواده کوري تماس نگرفته و هيچگونه رسيدگي انجام نشد. حرکت اين دختر جوان، بسیار شجاعانه و ارزشمند است!
نامه های استثنایی و معصومانه شهید راشل کوری به خانواده: بخشهاي از نامه راشل كوري از رفح به مادرش در 27 فوريه 2003: "دوستت دارم! دلم واقعا برايت تنگ شده! شبها کابوسهاي وحشتناکي ميبينم، تانکها و بولدوزرها را ميبينم که دور خانه را گرفتهاند و من و تو هم داخل خانه هستيم. گاه، آدرنالين نقش بيحس کننده بازي ميکند.
در چند هفته اخير، غروبها يا در طول شب، اوضاع را در ذهنم مرور ميکنم. من حقیقتا براي اين مردم نگرانم! ديروز، پدري دست دو بچهاش را گرفته بود و در تيررس تانکها، تفنگچيان، بولدوزرها و جيپهاي ارتشي به این طرف و آن طرف میرفت و ميخواست آنها را از آنجا دور کند؛ چون فکر ميکرد خانهاش را با ديناميت منفجر ميکنند. من و "جني" همراه چند زن و دو بچه کوچک داخل خانه مانديم ... روز يکشنبه، حدود 150 مرد فلسطيني را در يکجا جمع کرده بودند و در حاليکه تفنگهاي سربازان اسرائيلي بالاي سرشان آماده شليک بود، تانکها و بولدوزرها 25 گلخانه و مخزن پرورش گل را خراب کردند، يعني جايي را که منبع تامین معاش 300 نفر بود، نابودکردند! "
"مادرم! من از ديدن آن مرد که فکر ميکرد اگر با دو بچهاش از خانه خارج شود و آنطور در تيررس تانکها بچرخد بيشتر در امان است، وحشت کرده بودم. من واقعا ميترسيدم که آنها کشته شوند، و براي همين سعي کردم خودم را بين آنها و تانک حايل کنم! اين مسايل هر روز پيش ميآيد. اما ديدن آن پدر که با دوتا بچه کوچولويش در بيرون سرگردان بود و بينهايت غمگين به نظر ميرسيد، برايم لحظه عجیب و تجربه نشدهای را به وجود آورد ..."
"مادرم! من خيلي روي حرفهايي که شما در تلفن گفتي؛ درباره اينکه خشونتهاي فلسطينيها کمکي به حل قضيه نميکند، فکر کردم. دو سال قبل شش هزار نفر از اهالي رفح در اسرائيل کار ميکردند، اين کارگران، امروز فقط ۶۰۰ نفرند. و بسیاری از اين ۶۰۰ نقر هم، از اينجا رفتهاند؛ چون سه پست بازرسي بين اينجا و اشکلون (نزديکترين شهر اسرائيل) داير کرده اند که يک فاصله 40 دقيقهاي را که راه هر روزه کارگران بوده، به يک مسافرت 12 ساعته و در واقع غيرممکن تبديل کرده است ... . "
"از شروع انتفاضه تاکنون 600 خانه در رفح خراب کردهاند، اکثريت ساکنان اين خانهها هيچ ارتباطي با مبارزان نداشتند و فقط، در نزديکی مرز زندگي ميکردند. اخيرا شواهدي به دست آوردهايم که در گذشته، کشتيهايي که ميبايد گلهاي غزه را به سمت بازارهاي اروپا ببرند، هفتهها براي کنترل امنيتي در معبر "ارض" منتظر ميماندند. به راحتي ميتواني تصور کني که شاخههاي گل که بعد از دو هفته معطلي در کشتي به بازار ميرسند چه حالی دارند و چه بازاري ميتوانند پيدا کنند. سرانجام هم، بولدوزرها آمدند و اين مردم را از باغ و باغچه شان جدا کردند."
"چه چيز براي اين مردم مانده؟ اگر پاسخي داري به من بگو! من ندارم. اگر هر کدام از ما زندگي آنها را ميديديم؛ ميفهمیديم که چطور آسايش و رفاه از آنها سلب شده، ميديديم که چطور با فرزندانشان در جاهايي شبيه انبار و پستو زندگي ميکنند؛ اگر اين چيزها براي خودمان پيش ميآمد و ميدانستيم که سربازها، تانکها و بولدوزرها ميتوانند هر لحظه برسند و تمام گلخانههايي را که مدتها ساختهايم خراب کنند، خودمان را بزنند و همراه 149 نفر ديگر، ساعتها و ساعتها بازداشت کنند، فکر کن، آيا براي دفاع از خودمان و از چيزهاي اندکي که برايمان مانده، از هر وسيلهاي، حتي خشونتآميز، استفاده نميکرديم؟ به نظر من چرا!"
"معتقدم در شرايط مشابه، اکثريت اسانها، هر طور که بتوانند، از خود دفاع ميکنند. فکر ميکنم عمو گريچ همين کار را ميکند؛ فکر ميکنم مادر بزرگ هم همین کار را ميکند؛ فکر ميکنم خودم هم همین کار را خواهم کرد."
"مادرم! از من ميخواهي که از مقاومت بدون خشونت حرف بزنم؟ ديروز، وقتي آن تله، منفجر شد، شيشه هاي تمام خانههاي مسکوني اطراف فرو ريخت. ما داشتيم چاي مينوشيديم و من ميخواستم با آن دوتا کوچولو بازي کنم! تا الان، اوقات سختي را گذراندهام! تحمل اين همه محبت و مهرباني برايم بسيار دشوار است، آن هم از جانب مردمي که مستقيما با مرگ رو در رو هستند."
"ميدانم که در آمريکا، همه مسائل اينجا، اغراق آميز به نظر ميرسد. صادقانه بگويم، گاه، عطوفت مطلق اين مردم که حتي در همان زمان که خانه و زندگي شان درهم کوبيده ميشود، مشهود است، براي من سوررئاليستي است. برايم غيرقابل تصور است که آنچه در اينجا ميگذرد، ميتواند در دنيا پيش بيايد، بدون اينکه اغتشاش و آشوب و جنجال عمومي در پي داشته باشد. اينها قلبم را به درد ميآورد، همانطور که در گذشته هم برايم دردناک بود! چه چيزهاي شنيعي که اجازه ميدهيم در جهان بگذرد!"
"اين چيزي است که من در اينجا شاهدش هستم؛ قتل و کشتار، حملههاي موشکي، مرگ بچهها با گلوله، اينها قساوت است. و وقتي همه اينها را يکجا در ذهنم جمع ميکنم، از احتمال فراموش شدن آن وحشت ميکنم."
"اکثريت غالب اين مردم، حتي اگر از نظر اقتصادي امکان گريز از اينجا را داشته باشند، حتي اگر واقعا بخواهند دست از مقاومت بردارند و خاک خود را رها کنند و بروند (و اين، به نظر مي رسد کوچکترين هدف سفاکيهاي شارون است) نمیتوانند.
براي اين که حتي نميتوانند براي تقاضاي روادید به اسرائيل بروند، و براي اينکه کشورهاي ديگر اجازه ورود به آنها نميدهند (نه کشور ما و نه کشورهاي عربي). براي همين است که من فکر ميکنم وقني تمام امکان زنده بودن فقط در يک وجب جا (غزه) خلاصه ميشود و از آن نميتوان خارج شد، ميتوانيم از "نسلکشي" حرف بزنيم. شايد شما بهتر بتواني معناي "نسلکشي" را، بر طبق قوانين بين المللي تعريف کني. من الان آن را در ذهن ندارم. اما من، اينک بهتر ميتوانم آن را تصوير کنم، البته اميدوارم!"
"فکر ميکنم تو ميداني که من دوست ندارم از اين کلمات سنگين استفاده کنم. ولي واقعا سعي ميکنم آن را تصوير کنم و بگذارم ديگران خودشان نتيجهگيري کنند. و با اين حال، همچنان به توضيح و تشريح موقعيت ادامه ميدهم."
"من فقط ميخواهم براي مادرم بنويسم و به او بگويم که من شاهد اين نسل کشي تاريخي و حيلهگرانه هستم! من واقعا وحشت زدهام، و مدام اعتقاد عميق خود را به انسانيت و شفقت انسانی، مورد سئوال قرار ميدهم! اينها بايد متوقف شود!"
"فکر ميکنم چقدر خوب است که همه ما، همه کارهاي ديگر را رها کنيم و زندگي خود را وقف اين کار کنيم. اصلا فکر نميکنم که اين کار اغراق است. من هنوز هم دوست دارم برقصم، دوست پسر داشته باشم و با دوستان و همکارانم شادي کنم و بخندم؛
ولي در عين حال مي خواهم که اينها متوقف بشود، بيرحمي و شقاوت! اين چيزي است که حس ميکنم!
من احساس نااميدي ميکنم! من متأسفم که اين پستي و دنائت جزو واقعيتهاي جهان ماست! و اينکه ما، در عمل در آن شریکيم!
اين، آني نيست که من برايش به دنيا آمدم! اين، آني نيست که مردم اينجا برايش به دنيا آمده باشند! اين، دنيايي نيست که تو و بابا آرزويش ميکرديد؛ آنگاه که تصميم گرفتيد مرا داشته باشيد. "
"اين، آني نيست که من وقتي به درياچه کاپيتال نگاه ميکردم، ميگفتم: "اينست دنياي بزرگ! و من هم در آنم".
من دوست ندارم بگويم که ميتوانم در اين دنيا در آسايش به سر ببرم و بدون هيچ نگراني و در بي خبري کامل از شرکت خودم در اين "نسل کشي"، زندگي کنم؛ باز هم انفجار بزرگي در دوردست!"
راشل عزیز! کابوس، سهم فرشتهها نیست، احساس گناه حق ماست: "وقتي از فلسطين برگردم، با کابوسهايم دست به گريبان خواهم بود و احساس گناه خواهم کرد از اينکه در اينجا نماندهام. اما ميتوانم خود را در کار زياد غرق کنم. آمدن به اينجا يکي از بهترين کارهايي است که تا به حال انجام دادهام."
شگفتا از عظمت این کلام: "خواهش ميکنم وقتي به نظر خل ميآيم، علت آنرا شرافتمندانه به اين تعبير کن که من در ميان يک نسل کشي هستم که خودم هم بطور غيرمستقيم از آن حمايت ميکنم و دولت من در آن مسئوليت زيادي دارد. دوستت دارم، همانطور که بابا را! متأسفم از اين که نامه بدي نوشتهام!"
28 فوريه 2003؛ "... ما هر روز صداي تانکها و بولدوزرها را مي شنويم، اين مردم نمونه خوبي هستند براي اين که انسان، ياد بگيرد که چطور در راههاي طولاني و سخت مقاومت کند. ميدانم که اين شرايط، با شدت و ضعف گوناگون بر آنان ميگذرد. اما من، از قدرت آنان در حفظ و نشان دادن شرف انساني شان حيرت ميکنم. آنان در شرايط فوقالعاده دشواري که به سر ميبرند، سخي و بخشنده هستند، حتی ميخندند، زندگي خانوادگي را حفظ ميکنند ... ."
راشل عزيز ديگر شهادت آرزويت نبود، نيازت شده بود! اما ما به جاي آنكه پيرو علي و ياور مظلوم باشيم و به تحقق آنچه تو در ذهن پاكت از انسانيت ميپروراني و رفاه و راحتي خود را فداي مبارزه با ستم ميكني، مشغول نشخوار آیه شیطانی "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" هستيم تا آسايش دو گيتي مان فراهم شود . اُف به اين منطق كه با آموزههاي ابتدايي انسانيت و دين ستيز دارد. شرم بر ما!
نام دخترم فاطمه است اما دوست دارم او را راشل صدا كنم.( فقط در این جا احساس بر حکمت غلبه می کند . نام راشل باید زیر نام فاطمه و زهرا باشد . زیرا راشل در همدردی با مظلومان ، تابع راه فاطمه - س - بود و نه برعکس . ) تا دلخوشي به اسم زيباي فاطمه رسم زيباتر فاطمه (تو) را، از يادم نبرد. صورت كبودت مسلمانان را به ياد ياس كبود مياندازد. چه آهوانه هول و هراس صهيونيزم و بلدوزر کاترپیلار 60 هزارکیلویی شیطان را به تمسخر گرفتي! تصويري که براي هميشه از تو در ذهن انسان ميماند، چهرۀ لهيده و متلاشي شده تو در زير بولدوزر كاترپيلار نيست، بلكه سیمای انسانيست با همه لطافتهاي پاک و کودکانه که در نسيم دنيايي که تو در آرزويش بودي معصومانه ميخندد!
وای بر صدا و سیمایی که صدا و سیمای معصوم ترا سانسور کند با تشکر از استاد داودآبادی و وبلاگ بسیار خوبش"راشل کوری" که پیشگام و مرجع بسیاری از مطالب است! دریافت سخنرانی شهید راشل کوری در نوجوانی؛ ترجمه آن در وبلاگ ادواردو آنی یلّی دریافت مصاحبه شهید، راشل کوری؛ ترجمه آن در وبلاگ ادواردو آنی یلّی مقاله مرتبط: تحلیل استراتژیک شخصیت شهید راشل کوری و شخصیت مردم کوفه ---------------------------------------------- [1]. "وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيرا" نساء ۷۵. "شما را چه شده است كه در راه خدا به مقاتله برنميخيزيد؟ در حاليكه مردان و زنان و كودكان بيچاره و مستضعف صدا ميزنند: پرودگارا! ما را از اين قريهاي كه اهلش ظالم است نجات بده! و برايمان از طرف خودت وليّي قرار بده و برايمان از طرف خودت ياريگري قرار بده” | ||
نقل از : وب : بهار بیا http://baharbia.blogfa.com/post-449.aspx با حذف برخی عکس ها
گناه این دختر مسیحی آمریکایی ، مسلمان دفاع از ستمدیدگان شدن و دوستی با آن ها و آتش زدن پرچم آمریکا و دلسوزی برای کودکان بی گناه فلسطینی و ... بود . مرگ بر حکومت آمریکا و درود بر مردم آمریکایی هم راه با این دختر مسیحی آمریکایی .
در عصر ظهور مهدی عج الله فرجه الشریف و عیسای مسیح علیه السلام ، مسیحیان جهان ، بعد از دیدن حضرت مسیح و امام عصر ، با مسلمین متحد می شوند و مسلمان . بلکه همه خدا پرستان جهان هم ، با هم . بلکه دیگران هم خدا پرست می شوند و موحد . جهانی شدن اندیشه فرزندان آدم را در بر پایی عدل و انسانیت ، جشن خواهیم گرفت . به امید نجات آدمیان در آن روز .
به اندازه عقل تو
به اندازه عقل تو
.
وبلاگ : یک قطره : سلام علیکم و رحمه الله
بله مطلبی که اشاره فرمودید در مورد بسیاری از عارفان و احوالات ایشان صدق می کند به طوری که بسیاری از کرامات و مقامات در مورد این بزرگواران به گوش می رسد که وقتی از خودشان سوال می شود ابراز بی اطلاعی کرده ، منکر شده و یا با لطائف الحیل از جواب دادن اجتناب می کنند . مثلا اگر دقت فرموده باشید نمی گویند : ما طی الارض نداریم . چشم برزخی نداریم . بلکه می گویند : ما چیزی از خودمان نداریم . یا می گویند : این ها مقامی نیست . اصل عبودیت است .
وقتی سید العارفین سید علی قاضی قدس سره با طی الارض از نجف اشرف به مشهد مقدس می آید و آن شخص گرفتار را راهنمایی می کند . هنگامی که آن شخص در نجف خدمت آقای قاضی می رسد آقای قاضی این جریان را انکار می کند و می گوید : همه اهل نجف می دانند که من از نجف خارج نشده ام . ( که البته بعدا سرِّ و راز طی الارض ایشان فاش می شود و مشکلاتی برای ایشان ایجاد می کند . ) حالا با انکار آقای قاضی ، آیا خلل و خدشه ای به مقام بلند عرفانی ایشان وارد شده است ؟ !!! خیر ، ابدا .
عارفان در مقام بیان برای عموم مردم ، مقامات و اسرار را مخفی می کنند و این روش پیغمبر مکرم اسلام (ص) و اهل البیت (ع) است ( عارف کامل واصل ، حضرت آیت الله جرجانی شاهرودی فرمودند : افشای اسرار پیامبر و آل پیامبر ، در حکم ریختن خون آن ها است . این سخن محمد و آل محمد صلی الله علیهم است . )
یکی از سفارشات آقای قاضی به سید هاشم حداد این است که : هرگز سری را فاش نکن که گرفتار می شوی . من به خاطر حیا و خجالت ، سری را فاش کردم ، بعد از گذشت سال ها هنوز گرفتارم ( این همان فاش شدن طی الارض ایشان برای عموم مومنین بود )
بله عارفان در مقام بیان برای عموم مردم این گونه هستند . ولی برای شاگردانی که تحت ولایت خود دارند و به واسطه همت آن ها خداوند متعال آن ها را لایق آگاهی از اسرار خود کرده است ، نه تنها انکار نمی کنند
بلکه اسرار را تفهیم هم می نمایند. ( اللهم رزقنا )
نقل از بلاگ : یک قطره به مدیریت حضرت آیت خدا حجت الامسال و المسلمین آقای شیخ سعید شریعتی شاعر توانمند و با استعداد خطه اصفهان که معجزه است . معجزه شیخ منصور عبد الرحیم . با اندکی تصرف و تغییر
آری حدیث : نحن معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم در باره عارفان کامل که هم شان انبیاء هستند ، صدق می کند . بلکه حقایق را در پرده باید گفت و به رمز ، تا با هوش ها و تیز هوش ها از این هادیان سبل الله و ناجیان و رسل الله بهره ببرند . و در ضمن ، کم عقل ها و حیوانات و مقدس مآب های با جمود فکری که خود را عالم هم می دانند ، به کفر و انکار حق نیافتند .
تا نباشی محرم راز ، زین پرده رمزی نشنوی گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش غیب
چه داند آن که اشتر می چراند . ما کجا و دیدن جن و ملائکه و جبرایییل و عزراییل و میکاییل و ... و ارواح و باطن انبیاء و اولیاء و مقامات و کرامات سید قاضی و سید روح الله و نخودکی و عارف همدانی محمد جواد انصاری و سید موسی زر آبادی و علامه طباطبایی و سید هاشم حداد و شیخ بهایی و عطار نیشابوری و شیخان نراقیان و ملا محسن و صدر الدین و محی الدین و جلال الدین و ... ده ها عارف واصل و کامل ...؟
تو که در دام گاه طبع و طبیعت و ملک و دنیا و ماده اسیر هستی و مست زندگی ، و شبیه کفار و حیوانات ، کجا ... و خروج و عروج و معراج به نور ملکوت و جبروت و عقل و کشف و لاهوت و ولایت مطلقه الهیه کجا ؟
اگر چه عارف ربانی آیت الله جرجانی از رسول الله ص در کتاب پندهای آسمانی از
صفحه ۹۸ تا حدود ده صفحه نقل و ترجمه کرده است که :
اخوانی یجیئون من بعدی ، شانهم شان الانبیاء و نگاه به چهره اولیاء و عارفان و چهره امثال امام خمینی و سید علی قاضی و شیخ منصور و ... از نگاه به کعبه خوش تر است و ثواب آن بیشتر است . این کلام رسول الله است . مسلمین و شیعیان ایرانی به این مقامات و کرامات در آخر زمان و نزدیک شدن ظهور موعود ، می رسند و با قدرت معنوی و ما فوق ملکوتی به یاری مهدی عج می شتابند . این پیش گویی امامان معصوم و پیامبر اسلام در باره ایرانیان است . ده ها حدیث و آیه در این باره داریم .
و السلام علی عباد الله الصالحین و العارفین و السالکین .
قبله هشتم عارفان - مشهد الرضا علیه السلام
سفر دهه دوم صفر ( 1)
سفر دهه دوم ماه صفر به اصفهان در سال ۱۳۹۱ (۱)
. .
به نام دوست ، که : خالق همه ، اوست .
دوستان عزیز ، سلام بر شما و سالکان راه خدا و عارفان ، که امامان طریقت وصل به حقیقت در چهار چوب شریعت هستند که تا از ملک و ملکوت پر کشیده و آن چه در فهم نیاید ، آن شویم . یعنی لاهوتی و جبروتی و ما فوق ملکوتی . بار ها و به کرات و مرات و تکراری و چندین مرتبه ، عارف کامل واصل ربانی ، حضرت آیت الله جرجانی ، شیخ طریقت و صراط مستقیم انسانیت ، این حدیث را با ترجمه و شرح عرفانی به گوش جان رفقای روحانی و معنوی نشانده است.
که از امام صادق و به حق ناطق ، در مصباح الشریعه ، نقل شده است : القلب ثلاثه : قلب مشغول بالدنیا - قلب مشغول بالعقبی و قلب مشغول بالمولی . اما قلب مشغول بالدنیا فله الشده و البلا - اما قلب مشغول بالعقبی فله الدرجات العلی - اما فلب مشغول بالمولی فله الدنیا و العقبی و المولی و الدرجات العلی .
امام به حق ناطق ، امام جعفر صادق ، علیه السلام و الصلوات ، فرموده است : قلب آدم ها بر سه گونه است : ۱- مشغول به دنیا . ۲- مشغول به آخرت . مشغول به خدا که مولای اوست .
۱- قلب دنیایی که برای آن ، شدت و سختی و رنج و عذاب و بلا و گرفتاری است
۲- قلب آخرتی و بهشتی و دور از جهنم که برای آن ، درچه های بالایی است .
۳- قلب سلیم خدایی و الهی که هم دنیا و هم بهشت و آخرت و هم درجات بالا و هم خدا و مو لا یعنی همه چیز دارد و چیزی کم ندارد . که این قلب سومی ، قلب پیامبران و امامان و عارفان و قلب لقمان حکیم است .
عالمان هم اگر به راه عارفان توجه نکنند ، از این نعمت و بهشت عقاید و معارف ، محروم هستند ، اگر چه
ابوذر و مقداد باشند . و در جهنم جهل به فناء فی الله و ذبیح الله شدن و بقاء بالله به سر می برند و
خود بین هستند و تکیه به درک خود دارند و در حجاب اکبر علم خود اسیر هستند اگر چه با تقوا و
محسن و مومن و اهل بهشت باشند . البته نه بهشت عقاید و بهشت لقاء و بهشت رضوان ، که : رضوان من الله اکبر
این تذکری بود برای خودم و شما عزیزان .
اما داستان سفر در ماه صفر به اصفهان :
قرار بود آقای محمد ابراهیمی فرزند دوم آیت الله جرجانی شاهرودی به همراه والده و همسر و فرزند عمه خود ، در سفر یک هفته ای تبلیغی ایشان به اصفهان ، مصاحب ایشان باشند .
اما بیماری یکی از آن ها باعث همراه نشدن همه آن ها در این سفر شد . یکی دو روز مانده به سفر ، حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای شیخ الاسلامی به حقیر فرمودند : این کدام خوشبخت است که با آیت الله جرجانی به اصفهان خواهد رفت ؟
هنوز به ظاهر معلوم نبود که حقیر خواهم رفت . برخی رفقا تا به حال در این سفرها مصاحب آیت الله جرجانی نبوده اند . برخی یک بار به این نعمت دست یافته اند . برخی هم مانند حقیر ، سه بار .
سفر به اصفهان به همراه آیت الله جرجانی ، از سفر ما به مکه و مدینه و سوریه و حتی حج واجب و کربلا ، برای ما که ساکن مشهد الرضا علیه آلاف التحیه و الثنا هستیم ، سود معنوی و ارزش آخرتی بیشتری دارد . با حضور ما در جوار امام هشتم ، خیلی به سفر سوریه و کربلا و حج عمره نیاز مبرم و حیاتی نداریم . چون زیارت و هم جواری امام هشتم ، همه را در بر دارد و جبران می کند که گفته شده است ، اگر با معرفت باشد ، زیارت امام هشتم ، با یک میلیون حج برابری می کند و مشهد سرزمینی بهشتی است بنا بر فرموده رسول الله صلی الله علیه و آله . و مرقد مطهر امام هشتم ، قبله هشتم عارفان است .
امسال به حج واجب و حج عمره موفق شدم . اما حج اصفهان و طواف دل در قرب به انسان کامل ، بیش از این حج و آن حج ، آدم را نورانی می کند . این را رفقای سالک ، که در سفر به اصفهان ، از انفاس قدسیه و ما فوق ملکوتی شیخ بهره مند شده اند ، به خوبی درک کرده اند .
ما لایق نبوده و نیستیم ، اما فیض از آن طرف هست و می رسد .
گزارش سفر و حکایت های آن برای پست های آینده ان شاء الله .
سرزمین بهشتی مشهد مقدس - ارض اقدس امام هشتم -
سرهنگ آزاده - ویراستار کتب عارف کامل واصل ، آیت الله جرجانی شاهرودی
الموت هادم اللذات - مرگ نابود کننده و از بین برنده لذت ها است .
نیست دنیا غیر خوابی بس قلیل چون نوازد مرگ کووس(الرحیل)
باید از این خواب خوش بیدار شد سوی منزل با رفیقان یار شد
به جهان خرّم و خندان نه تو مانی و نه من ایمن از آفت دوران نه تو مانی و نه من
لاجرم با کفنی باید از این عالم رفت که در این جامۀ الوان نه تو مانی و نه من
فکر اسباب سفر باش و مهیّای رحیل که در این خانه کما کان نه تو مانی و نه من
بی سبب خود را مرنجان از قضا نتوان گریخت
نوش جان باید کنی حق در پیاله هر چه ریخت
اشعار فوق به نقل از مجالس عارف ربانی آیت الله جرجانی
تقدیم به خواهران و مادر س عاضدی و فرزندان
پیام خصوصی : ح و ز و ز و ع و ... - ۵ تن شاید ویژگی های متولد آبان را ندانند .
نامه ای به فرزندان ... متولد آبان ماه هستم . وقت اذان صبح جمعه نهم آبان . اما در شناسنامه اول خرداد است.
مرد آبان
مرد متولد آبان را مي توان تيز هوش، بااراده، خواستار هدف هاي بزرگ و پدري دلسوز و مهربان ذكر كرد. اگر عاشق مردي هستيد كه در آبان ماه به دنيا آمده است و شما از كلمه هيجان مي ترسيد، بهتر است كه نامزدي خود را با او فورا لغو كنيد، زيرا مرد متولد آبان چه در زندگي و چه در كار و حرفه خود مردي با اراده، قوي و نيرومند و مملو از هيجان و بلند پروازي است و روحيات او با آرامش و سكون و بي حالي سازگاري ندارد و مدام در جست و جوي هدف هاي تازه و ترقي و تعالي دادن كار خود و بالا بردن سطح درآمد و زندگي خود و خانواده است.
اگر همسر متولد آبان ماه شما، ظاهري آرام، ساكت و كم حرف دارد، اين دليل بر آرامش روح و باطن او نيست و در زير اين چهره خونسرد و آرام باطني گرم و سوزان و اراده اي قوي و پولادين و افكاري بلند و ترقي خواهانه و حسود دارد كه چون ديگ مي جوشد و نيرو و حرارت توليد مي كند. عقل و دانايي و احساس و هيجان هر دو بر رفتار او حكومت دارد و در ارائه هر دوي آنها مهارت و استادي و زيركي خاص دارد. او بيش از حد باهوش است و به فلسفه و تفكر درباره راز و رمز زندگي و اسرار حيات علاقمند مي باشد و بسياري از اوقات اين توانايي و فراست كه جواب سئوالات مشكل و دست نيافتني را پيشاپيش بدهد و با كمك حس ششم درباره نيامدها و نديده ها پيشگويي نمايد.بعضي از مردان متولد آبان ماه داراي اين قدرت و استعداد هستند كه زندگي مرتاضانه پيشه كنند و با حداقل معيشتي بسازند، در روي حصير و مقداري غذاي كم به زندگي ادامه بدهند و به دلايل روحاني و معنوي دست از مال دنيا بشويند ولي اين عده تعدادشان در اقليت است زيرا اكثر متولدين آبان ماه از لحاظ صورت فلكي خواهان رفاه و آسايش عادي هستند و از اينكه زندگيشان توأم با تجمل باشد احساس امنيت و رضايت خاطر مي كنند.
اگر شوهر شما متولد آبان ماه است بدانيد كه كشش و جاذبه ستاره پلوتون در سرنوشت فلكي او به قسمي است كه از هيجانات عاشقانه لذت مي برد و مردي است قوي و پرجاذبه و پرتمنا كه در زن ها ايجاد كشش مي كند و شما بايد مطلقا موجودي غير حسود و آرام باشيد و اين صفت را در وجود او تحمل كنيد و به آن خرده نگيريد كه هر گونه حسادت و مبارزه اي براي خنثي كردن اين كشش و نيروي طبيعي بلا اثر است زيرا روحا از باختن نفرت دارد و چون هدف هاي بلند پايه را تعقيب مي كند، هميشه مي كوشد كه در عرصه هاي گوناگون پيروز و برنده نهايي باشد. او روحيه ورزشكاري دارد و به همين جهت كمتر در عرصه كار و زندگي خسته و نا اميد جلوه مي كند و هميشه با آمادگي و اطمينان و اعتماد به نفس با مشكلات زندگي در كشمكش و نبرد است. او در مقابله با حوادث با مهارت و قدرت بسيار، آرمش و متانت خود را حفظ مي كند و قيافه و برخوردش با وقايع زندگي خانوادگي و حوادث شغلي توأم با خونسردي و آرامش تمام است، اما در پشت اين متانت دنيايي پرجنب و جوش و پر غليان وجود دارد كه ناشي از جاذبه ستاره نيرومند پلوتون است.
مواظب باشيد كه هرگز به شوهر متولد اين ماه دروغ نگوييد و احساسات او را جريحه دار نكنيد و يا برخلاف پرستيژ و غرور مردانه او رفتار و گفتاري موهن نداشته باشيد زيرا كه انتقام و عكس العمل خشمگينانه او بسيار سوزنده و خطرناك است. در ميان مردان متولد آبان ماه گل مردان خدا با ايمان كه عمر و زندگي خود را وقف خدمت به خلق مي كنند و با فداكاري و جانبازي در راه سعادت مردم مي كوشند، يافت مي شوند كه مرداني استثنايي و بزرگوارند و با رهبري به شانه آنها هموار مي شود و در نهايت عقل و درايت به وظايف انساني خود عمل مي كنند و موجب خير و بركت مي شوند.شوهر متولد آبان ماه شما مردي است با عزم راسخ كه با عقايد و نظريات خويش پاي بندي بسيار دارد و حرف و شايعه و اظهار نظر ديگران در تغيير مسير تصميمات او كمتر اثر مي كند. نفوذ مادر شوهر و خواهر شوهر در افكار او ناچيز است و شما مي توانيد مطمئن باشيد كه نه دوست و نه بستگان افكار اساسي او را نمي توانند تغيير دهند و يا نظريات مهم او را كه شخصا به آن ها عقيده و ايمان دارد، تعويض كنند. او در همه جا مردي پا بر جا و با اعتماد به نفس است. شجاعت و استقلال فكر از مشخصات صورت فلكي اين ماه است. شوهر متولد آبان ماه شما در برخورد با مشكلات به جاي غر زدن، ترسيدن و اظهار گله كردن و عجز كردن، با شجاعت قدم به ميدان مبارزه مي گذارد و عجيب آنكه هميشه در دل خود بر اين عقيده است كه پيروزي نهايي از آن او خواهد بود. چنين مردي مي تواند سپر و محافظ قابل اطميناني براي حمايت از خانواده باشد. او با علاقمندي بسيار خواستار كشف راز و رمز هاست و به همين جهت كمتر اتفاق مي افتد كه شما بتوانيد راز و رمزي را از چشم هاي تيز بين او و يا ذهن كنجكاو و متجسس او پنهان نگه داريد. با اين وجود بايد بدانيد كه در عرصه زندگي زناشويي پيش ما و او هيچ رازي سر به مهر باقي نخواهد ماند.
طبع او عالي است و به همين جهت دوستان خود را از طبقه با هوش و دانا و با شخصيت انتخاب مي كند و دوست دارد كه با مردم عاليمقام و ارزنده رفت و آمد داشته باشد. اگر درباره سر و وضع و لباس خود از او سئوال مي كنيد، مطمئن نباشيد كه با لحني تملق آميز هميشه از زيبايي و تناسب شما تعريف و تحسني كند. چه بسا كه در نهايت صراحت بگويد: « لباست زشت و آرايشي كه كرده اي خنده دار است.» اگر دل نازك هستنيد، هرگز در اين زمينه ها از او نظر خواهي نكنيد، اما بهتر نيست كسي كه طرف مشورت قرار مي گيرد، عقيده صريح و صادقانه خود را ابراز بدارد.وقتي به مسئله حسادت مي رسيم، به شما اخطار مي كنم كه هرگز كاري نكنيد كه حسادت عاشقانه شوهر متولد آبان خود را تحريك كنيد.در معاشرت و مهماني ها و مراودات خانوادگي رفتار شما بايدچنان باشد كه او ذره اي احساس نكند كه خداي نكرده به مرد ديگري حتي به اندازه يك سر سوزن توجه داريد. حتي سوء ظن به او كشش و تمايل پيدا كنند، هميشه به خود بقبولانيد كه او قدرت مقاومت در برابر اين تمايلات وسوسه آميز را خواهد داشت و پيوسته نسبت به عشق شما و خانواده خود مردي وفادار و قابل اطمينان است. ضمنا به ياد داشته باشيد كه مرد متولد آبان هرگز اجازه نمي دهد كه زن در كار او مداخله كند و يا عقايد خود را به او ديكته كند. او مرد است و شما زن و اين تفاوت هميشه بايد در روابط فيمابين رعايت بشود، اما ضمنا بايد بگويم كه مرد متولد آبان كه زني فهميده و دلسوز و مطيع داشته باشد، هميشه در مقابل همسر خود مردي دلسوز، مهربان و ملاحظه كار است . پاسخ خوبي هاي همسر خود را در نهايت صداقت خواهد داد.
در مورد بچه هاي خود پدري سخت گير و با جذبه است. كودكان او احساس مي كنند كه پدري قوي و با اراده دارند كه از جزئي ترين سهل انگاري هاي آن ها نمي تواند چشم پوشي كند و با وسواس و شدت تمام براي تربيت بهتر آنها و جلو گيري از گمراه شدن آنها در كارشان نظارت دارد. بچه هاي چنين پدري به ندرت بي ارزش و بي بند و بار خواهند شد . در عين حال كه فرزندان خود را با نهايت عشق دوست مي دارد، ولي مجال لوس شدن نيز به آنها نمي دهد.بچه هاي چنين مردي درس هاي آموزنده از پدر خود مي گيرند و در زمان بزرگي متوجه خواهند شد كه جذبه و سخت گيري هاي پدر چقدر در تربيت آنها اثرات حياتي داشته است .
به نقل از : طالع بینی ازدواج در سایت : پیچک . نت
کرامات منصوریه
کرامات منصوریه ( ۱ )
بسم الله الرحمان الرحیم - کرامات منصوریه (۱) هدیه امروز مدیر آشنایی با عارفان به کاربران محترم
سلام بر دوستان عزیز سالک راه خدا و شاگردان حضرت شیخ منصور ادام الله ظله علی رووس مریدیه .
در ایام ماه صفر یک روز صبح که آقای حجتی فر به خانه حقیر آمد تا با هم به خانه آقای ماه فر برویم تا از سخن رانی عارف ربانی آیت الله جرجانی شاهرودی بهره مند شویم . ( آقای ماه فر همان است که هشت روز قبل در پست قبلی در معرفی مجالس اخلاق و عرفان در باره آن نوشته ام ) در بین راه موضوع مخالفت آیت الله جرجانی با لقب عارف و آیت الله و هم چنین عکس روی سی دی ها و ... را به اطلاع آقای حجتی فر رساندم . هم چنین گفتم که شیخ سعید در بلاگ یک قطره بعد از نقل مخالفت ایشان از قول محمد آقای جرجانی در وب شاگرد پدر با این شعر و با طنز جواب داده است که :
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند آن چه استاد ازل گفت نگو می گویم
با این شعر بیان کرده است که اگر به حرف استاد گوش می دهم اما این یکی را اکنون عمل نه می کنم .
حقیر در خاتمه عرض کردم : ما یک وظیفه ای داریم - عارف هم وظیفه ای . ایشان وظیفه دارد با تبلیغات و القاب برای خویش مخالفت کند . ما هم وظیفه داریم که ایشان را به جاهلین معرفی کنیم تا عالم به مقامات و قدرت هدایت ایشان شوند تا بهره بیشتری ببرند و به توصیه های اخلاقی و عرفانی ایشان با جدیت زیاد تر عمل کنند . تا طریقت وصل به حقیقت را در چهار چوب شریعتی که شیخ می گوید هر چه زود تر و بدون فوت وقت و از دست دادن فرصت - طی کنند .
به آقای حجتی فر عرض کردم : یکی از رفقای مسجد جواد الائمه به حقیر گفت : حاج آقا راضی نیستند که عارف و آیت الله نوشته ای . در جواب گفتم : اگر رضایت داشتند که عارف نبودند . چون عارفان با شهرت و القاب برای خویش مخالفت می کنند . این سخن مرا او نمی دانست .
اما سخنی که در دل نگه داشت و بیان نکرد . آقای حجتی فر بعد از سخنان حقیر با خود می اندیشد که شاید واقعا آیت الله جرجانی مخالف باشند و این کار دخانچی و شیخ سعید و ... غلط است و باید ترک کنند . اما آن موقع در ماشین در باره این نظر خود چیزی بیان نکرد . فقط در دل ایشان گذشت که مخالفت حاج آقا به این معنی است که کار شیخ سعید و یا دخانچی غلط است .
وقتی در خانه آقای ماه فر در حال گوش دادن به سخن رانی آیت الله جرجانی بودیم . ایشان فرمود : خدا می فرماید : مرا به بندگانم خوب معرفی کنید . خوبی های مرا بگویید . بگویید : خدا ارحم الراحمین است . کریم است . مهربان است . بخشنده است ... خلاصه هر چقدر می توانید خوبی های مرا بگویید و از من تعریف کنید . رسول الله و امامان معصوم هم می گویند : خوبی های ما را به مردم بگویید . پیامبر می گویند : بر من صلوات بفرستید .
چون آن ها خود خواهی و نفس اماره بالسوء ندارند - این کار برای آن ها ضرر ندارد .
اما اگر من بگویم : به من سلام کنید و یا از من تعریف کنید - این کار درست نیست . ممکن است ضرر داشته باشد . چون ما مثل آن ها نیستیم .
خوب حالا شما خواننده عزیز آن قدر تیز هوش هستید که دریابید چه گذشت ؟
عارف ربانی آیت الله جرجانی هم جواب سوال آقای حجتی فر را داد و هم آقای حجتی فر یک بار دیگر تجربه نمود که شیخ منصور بر سخن حقیر در ماشین و بر فکر و اندیشه آقای حجتی فر نظارت و اشراف داشته است .
هر یک از افرادی که نمی دانند که : عارف کامل بدون حجاب زمان و مکان می بیند و فکر و اندیشه نا گفته ما را می داند و می بیند . بیاید خودش از نزدیک امتحان کند تا ایمان بیاورد و از کفر و انکار حق و حقیقت دست بردارد - که گفته اند : شنیدن یا خواندن کی بود مانند دیدن .
جلال الدین محمد گفته است : محمد ( ص ) دیدن و موسی ( ع ) شنیدن شنیدن کی بود مانند دیدن
امام خمینی سلام الله علیه و قدس سره الشریف هم در کتب و آثار عرفانی خود می فرماید : تا در حجاب زمان و حجاب مکان اسیر هستیم - روح ما از زندان و قفس تن آزاد نگشته است و در عالم طبع و طبیعت گرفتار و اسیر هستیم و از عالم ملکوت و عالم ارواح بی خبر هستیم و چشم دل ما بسته است و حقایق را نمی بیند . تا بیان کرامتی دیگر از عارف کامل خطه خراسان
و السلام علی عباد الله الصالحین و العارفین والسالکین مشهد مقدس - ارض اقدس امام هشتم - بهشت ایران
مجالس دهه آخر صفر در دی ماه 1391
مجالس اخلاق و عرفان در ماه صفر در دی ماه ۱۳۹۱
بسمه تعالی - سلام بر رفقای سالک راه خدا
مجالس عارف ربانی آیت الله جرجانی شاهرودی ادام الله طله علی رووس مریدیه
در دهه آخر ماه صفر در مشهد مقدس به شرح زیر است :
۱- صبح ها از ساعت هفت - خیابان سناباد - خیابان سید جلال الدین آشتیانی - منزل آقای خسرو منش ۵ روز آخر صفر - صبح ها منزل آقای ماه فر
از روز سه شنبه ۱۹/۱۰/۱۳۹۱ به مدت پنج روز صبح ها از ساعت ۳۰/۶ در مشهد مقدس - خیابان قائم - خیابان قائم ۲۲ پلاک ۳۹ منزل حاج آقا ماه فر
۲- شب ها اقامه نماز مغرب و عشا و سخن رانی در خیابان کوهسنگی - میدان الندشت - خیابان عارف - مسجد حجتی
۳- شب ها از ساعت ۳۰ / ۸ - احمد آباد - خیابان ابوذر غفاری - خیابان ابوذر غفاری ۲۹ - پلاک ۱۹۴ - منزل آقای مهندس رجایی انجمن اسلامی مهندسین خراسان
۴- شب ها از ساعت ۱۵ / ۹ - خیابان کوهسنگی ۹ - خیابان عدالت - منزل حاج آقا رسولی ّ هر شب به صرف شام
در ضمن جلسات هفتگی شب های پنج شنبه در دار الهدایه یا خانه امام هادی ع - و شب های یک شنبه در منزل حاج آقا شیخ الاسلامی و شب های دوشنبه در منزل حاج آقای دستور نوه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی طبق معمول در ماه صفر هم در مشهد مقدس برگزار می شود
و السلام علی عباد الله الصالحین و العارفین و السالکین
مشهد مقدس - ارض اقدس امام هشتم - بهشت ایران
مانند شعر محتشم و شعر شهریار
بسم الله الرحمان الرحیم نام یار
سلام بر شما دوستان - اشعار پنج گانه در مدح عارف ربانی آیت الله جرجانی
یک - آیت حق جرجانی عنوان نخستین شعری بود که استاد جلال مظلوم در مدح عارف ربانی آیت الله جرجانی در ۱۰ سطر سرود .
دو - آیت حق جرجانی نخستین شعری بود که حضرت حاج شیخ سعید شریعتی
دام عزه در وصف مراد و پیر خویش - عارف ربانی حضرت آیت الله جرجانی
بعد از استاد جلال مظلوم در ۲۰ سطر سرود و حقیر شعر سعید را در ۳۰ صفحه شرح دادم .
شعر سعید و شرح اکبر هم اکنون به صورت پی دی اف شده در اینترنت
در دسترس همگان قرار دارد .
سه - شعر آسمانی که در پست نهم در ۹ سطر آمده است در وب یک قطره :
چهار - شعری که شاگرد پدر میم ح میم دال ابراهیمی در مدح استاد و پدر سرود .
پنج - حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ سعید شریعتی - شاعر خطه
اصفهان - شعری دیگر تحت عنوان : نام یار در مدح پیر و مراد خویش
در روز سه شنبه ۲۴/۵/۱۳۹۱ سروده است .
ما فقط ۵ سطر از شعر نام یار سعید را به نقل از بلاگ یک قطره می آوریم :
نام یار سعید
۱- هر کجا نامی ز یار آید همان جا جای ماست
هر که جرجانی بگوید تا ابد مولای ماست .
۲- ای خدا حفظش بدار و پرده بر اغیار کش
مدعی را کی خبر باشد چه بر دل های ماست ؟
۳- با وجودش بی نیازم بی نیاز از اذن طور
ذره ای از خاک راهش تا ابد سینای ماست .
۴- در هوای وصل رویش از قرن باید گذشت
لحظه ای دیدار رویش جنت الماوای ماست .
۵- در سحر گاهان نشینیم و غم از هجرش خوریم
این طریقت تا قیامت شیوه شب های ماست
اصفهان سه شنبه ۲۴/۵/۱۳۹۱ سعید شریعتی
نقل از وبلاگ یک قطره : http://yekghatreh.blogfa.com
کلام زیر در باره صاحب بلاگ : یک قطره مناسب است - که آن بخشی از یک حدیث است : السعید سعید فی بطن امه . پیش بینی می شود که شعر سعید در آینده مانند شعر محتشم و شعر شهریار بسیار مشهور و ماندگار خواهد شد .
مشهد مقدس - ارض اقدس امام رضا علیه السلام - جوار ملکوتی قبله هشتم


















































بسمه تعالی . سلام یر شما دوستان عزیز و سالک راه خدا . آشنایی با کرامات و مقامات عارفان را به منظور هدایت و رشد بیشتر در حیات و زندگی خود در نظر دارم . سرهنگ آزاده - کارشناس ادبیات و زبان عربی - ویراستار کتب علامه جرجانی شاهرودی